جبار باغچهبان نویسندهی کودک و از پیشگامان آموزش به کودکان
سال ۱۲۶۴؛ ارمنستان، ایروان
صدوسیوپنج سال پیش، در یک روز کاملاً معمولی در شهر ایروان، پسری متولد شد به نام جبار. جبار عسگرزاده که بعدها به نام جبار باغچهبان معروف شد. جدش ایرانی، و از اهالی تبریز بود. کودکی جبار، زیر سایهی سختگیریهای پدر معمار و شیرینیپزش گذشت. نتوانست به مدرسه برود، ولی کنار یک روحانی، قرآن و زبان فارسی را یاد گرفت. سد فقر نگذاشت جبار به درس خواندن ادامه دهد؛ پانزده ساله بود که آموختن را رها کرد و به شیرینیپزی و معماری روی آورد. از درس و مدرسه دور شد، ولی ذهنش هنوز در کلاسهای درس جا مانده بود؛ پنهانی به دخترانی که دوست داشتند با سواد شوند، درس میداد.
دنیای قصههای پدر باغچهبان
پدر جبار، با وجود سختگیری قصهگوی خوبی بود. او شبها بعد از تعطیل کردن دکان قنادی، به قهوهخانه میرفت و نقالی میکرد. جبار همراه پدر میرفت و به قصههایش گوش میسپرد. قصههایی از شاهنامه، اسکندرنامه، قصهی امیرارسلان، نوشآفرین و… قصههایی که دنیای ذهنی جبار را ساختند و دستش را در دست تخیل و داستان گذاشتند. بعدها، جبار نویسندهی مجلههای فکاهی و خبرنگار روزنامهی قفقاز شد و نوشتن را شروع کرد.
جنگ پای جبار را به ایران باز کرد
جبار باغچهبان (عسگرزاده)، سالهای پایانی جنگ جهانی اول به ترکیه رفت. شکست دولت عثمانی باعث شد جبار همراه گروه آوارگان جنگ، به کشور آبا و اجدادیاش ایران بیاید. او بعد از پشت سر گذاشتن روزهای سخت و بیماریهای مختلف، به مرند رسید. علاقهي جبار به آموزش و یاد دادن، همراهش به مرند رفته بود. برای همین در دبستان احمدیه معلم شد و آموختن به بچهها را شروع کرد.
خانهتکانی در دبستان احمدیه
عشق به آموزش و ساختن دنیای کودکان، جبار را به یکی از خلاقترین معلمهای تاریخ ایران تبدیل کرد. شاگردان دبستان احمدیه، با بیماریهایی مثل کچلی و عفونتهای چشمی سر کلاس مینشستند. این مسئله جبار را به فکر یک خانهتکانی حسابی انداخت. حالا دیگر کلاس کوچک جبار عسگرزاده (باغچهبان) در دبستان احمدیه، تنها محل درس خواندن نبود. او به درمان بیماریها شاگردانش کمک میکرد، برایشان نمایش اجرا میکرد و دوست داشت از سیستم خشک آموزشی، الگوی جدیدی بیرون بکشد. ثمرهی خانهتکانی جبار در کلاس کوچک دبستان احمدیه، قابلتوجه بود؛ پانزده نفر از شاگردانش با نمرههای خوب و قابلتوجه به کلاس رفتند. اما این تمام دستاوردهای معلم جدید نبود؛ مهمترین و شاید عجیبترین اتفاق، عوض شدن دیدگاه بچهها و حتی همکارهای او، به بحث آموزش بود.
نمایش و هنر؛ میراث جبار برای کودکان
باغچهبان در کتاب «زندگینامه جبار باغچهبان به قلم خودش» مینویسد: «کودکستان نیازمند قصهها و سرودها و نمایشنامهها و بازیها و خلاصه فرهنگ مخصوص به خودش است. در آن زمان نهفقط کسی از وجود آنها خبر نداشت، بلکه در نظر مربیان فاضل نیز این قبیل چیزها معنی نداشت و آنها را ناقابل و زائد و هرزه میدانستند…»
او در تمام طول تدریس، از نمایشها و سرودها برای گرما بخشیدن به کلاسهای سرد آن زمان و تسهیل یادگیری کودکان کمک گرفت. اجرای نمایش «خر خر» در سال ۱۲۹۸ در دبستان احمدیه، شروعی برای ورود هنر به دنیای مدرسه بود. شروعی سخت و پر چالش. جبار برای رسیدن به این نمایش، از مانعهای زیادی گذشت؛ از مسئولانی که نمایش را غیراخلاقی میدانستند تا خانوادههایی که دوست نداشتند کودکشان با هنر سروکار داشته باشد و آن را زشت و قبیح میدانستند.
آقای معلم و جنگهای پیاپی برای بچهها…
اقدامات جبار باغچهبان (عسگرزاده)، با مخالفتهای زیادی روبهرو بود، با اینحال، آقای معلم از پا ننشست؛ جنگید و برای بچههای شیراز شعر ساخت؛ جنگید و در دبستانها نمایش اجرا کرد؛ جنگید و بچههای بیشتری را به مدرسه کشاند. با پول خودش تخته سیاه و چرتکه خرید. کمکم نمایشها و تاثیر شگرف آنها روی بچهها، مخالفتها را کمتر کرد. شوق جبار به آموزش و ساختن دنیای کودکان فانوسی بود که بر تاریکیهای آموزش و پرورش آن سالها نور میتاباند. اجرای نمایش، سرودن شعر، طراحی ماسکهای حیوانها، طراحی لباسهای نمایش، پررنگ کردن موسیقی و… همه از اقدامات او در غیاب هرگونه امکانات بودند. آقای معلم، نمایشنامهنویس بود، روزنامهنویس بود، قنادی بلد بود، معماری میدانست و از تمام هنرهایش برای ساختن جهان جدیدی برای کودکان کمک میگرفت.
عسگرزاده یا باغچهبان؟
یک روز یکی از دوستهای جبار بهش گفت:
تو برای بچهها یه باغچهی خوشگل درست کردی و بهشون قصه و خوندن و نوشتن یاد میدی. تو باغچهبونی جبار.
جبار هم خندید و گفت:
پس دیگه به من نگید جبار عسگرزاده، بهم بگین جبار باغچهبان.
و از اینجا عسگرزاده باغچهبان شد؛ معلمی که باغچهبانی میدانست و بلد بود از نهالها درخت بسازد.
وقتی مخالفان تبدیل به طرفداران میشوند!
خانهتکانیهای باغچهبان و تاثیر آن روی آموزش بچهها، بهسرعت از مخالفان جدی، طرفدارانی پرشور ساخت. آوازهی کارهای باغچهبان آنقدر پیچید که قشر فرهنگی آذربایجان به او پیشنهاد نمایندگی مجلس دادند، ولی باغچهبان قاطعانه این پیشنهاد را رد کرد. او نمیخواست دنیای بچهها را با دنیای سیاست عوض کند. هنوز راههای زیادی برایش مانده بود.
تولد باغچهها در سرتاسر ایران
با وجود محبوبیت و موفقیتهای روزافزون، مخالفت یکی از مدیران آذربایجان، عرصه را برای باغچهبان تنگ کرد و باغچهی کوچکش را به تعطیلی کشاند. اما این تعطیلی راهی به شوق جبار به پرروش نهالها نداشت؛ او راه افتاد تا باغچهی دیگر برای بقیهی نهالهای کشور بسازد.
شیراز، مقصد بعدی آقای نویسنده
آقای نویسنده به شیراز رسید و بهسرعت کودکستانی تازه تاسیس کرد تا نهالهایش را به باغچه بکشاند. او دوباره به عشق همیشگیاش یعنی تدریس روی آورد و برای انجام این کار از هنر کمک گرفت. نمایشنامههای «گرگ و چوپان»، «شیر باغبان»، «خانم خزوک و موشک پهلوان» میراث باغچهبان برای نهالهای شیرازند.
آنچه مردم از باغچهبان میگفتند
نویسندهی مشهور دنیای کودک، در کنار تمام اقدامات بزرگش، یک خاصیت را همیشه همراه داشت و همهجا میبرد؛ مهربانی! او با شاگردهایش دوست بود و برایشان از قصههای پدرش، از هنر و از زندگی میگفت. با بیمارها مهربان و دلسوز بود و به فقرا توجه میکرد. همیشه خوشرو، شوخطبع و خوشخنده بود و طرف مقابلش را به لبخند وا میداشت.
داستانها و نمایشنامهها
ادبیات کودک ایران، بخش بزرگی از هویتش را وامدار باغچهبان است. آثار او زبانی ساده و لحنی آهنگین دارند و کودک را با خود همراه میکنند.
صحنهی کوچک تئاتر کودستان باغچهبان در شیراز، محل تولد نمایشنامههای زیادی بود؛ سال ۱۳۰۸ بالاخره یکی از این نمایشنامهها به چاپ رسید. نمایشنامه «گرگ و چوپان» برگرفته از یک داستان کهن است و دشمنی بین گوسفندها و گرگ را روایت میکند. یک روز گرگی به گوسفندان نزدیک میشود؛ سگ و چوپان برای محافظت از گله جلو میروند اما گرگ دیگری از راه میرسد و با سگ گلاویز میشود. گرگها موفق میشوند و گله را میدرند، در همین موقع ناگهان چوپان از خواب میپرد و میفهمد همهی اتفاقها را در خواب دیده است.
سال ۱۳۱۱، نمایشنامهی خانم خزوک و موشک پهلوان هم چاپ شد؛ داستان سوسک سیاهی که میخواست با آقا موشه ازدواج کند. نمایشنامهی «پیر و ترب» هم همانسال منتشر شد؛ قصهی پیرمردی که میخواهد یک ترب بزرگ را از خاک بیرون بکشد.
سه شاگردی که به سوالهای باغچهبان جواب نمیدادند
یک روز که آقای معلم مثل همیشه با عشق درس میداد، فهمید سه نفر از شاگردهایش کر و لال هستند. سه نهالی که نیاز به خاک متفاوتی داشتند تا قد بکشند. باغچهبان سال ۱۳۱۱، برای ساختن دنیای کودکان کرولال به تهران رفت. اولین مدرسهی کرولالهای ایران، با تلاشهای بیوقفهی معلم خستگیناپذیر در محلهی یوسفآباد تهران تاسیس شد. او در این مدرسه به کمک اصول لبخوانی و سبکهای جدید به کودکان کر و لال آموزش میداد.
سوغات باغچهبان برای آموزش و پرورش ایران
ورود جبار باغچهبان به ایران، ورود روشهای جدید به آموزش و پرروش شکستخوردهی ایران بود. سالهایی که دخترها حق مدرسه رفتن نداشتند و پسرها هم بهندرت به مدرسه میرفتند، او اولین مدرسهی مختلط را تاسیس کرد. سیستم آموزشی خشک و خشن بود و بازدهی خوبی نداشت. روش ابداعی باغچهبان یادگیری را بهطور قابل ملاحظهای افزایش داد. در این روش کودکان به جای اینکه اول حروف را یاد بگیرند و بعد سراغ کلمه بروند، یک کلمهی کلیدی داشتند و حرف و کلمه را همزمان یاد میگرفتند.
آثار آقای نویسنده
از این معلم و نویسندهی بزرگ، علاوهبر داستانها، چیستانها، شعرها و نمایشنامههای کودک، چند کتاب هم برای معلمها به جای مانده است. روشهای آموزش الفبا که میتواند برای معلمها راهگشا باشد، الفبای خودآموز برای سالمندان و اسرار تعلیم و تربیت از آثار دیگر او هستند.
با این حال این تمام قصه نیست؛ آقای معلم علاوهبر اینکه همزمان معلم، معمار، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس بود، مخترع هم بود. هیچ مانعی را نمیپذیرفت و اگر راهی برای تدریس پیدا نمیکرد، راهی میساخت. گوشی استخوانی برای آموزش به ناشنوایان، الفبای گویا، روشی خاص برای آموزش حساب به ناشنوایان و روشهای مختلف آموزشی از ابداعات و اختراعات او هستند.
گوشی استخوانی، یک میله بود که دانشآموزان به دندان میگرفتند و به کمک استخوان فک، ارتعاشهای صوتی را متوجه میشدند.
مرگ به زندگیاش راهی نداشت
سال ۱۳۴۵، آقای نویسنده از دنیا رفت. با اینحال میراث غنی او، مرگ را بیمعنا میکرد. سالها تلاش برای کودکان، نور تاباندن به تاریکیهای سیستم آموزشی و پیریزی ادبیات کودک مرگ او را ناممکن میساخت.
جایزهی جبار باغچهبان
موسسه تاریخ ادبیات کودکان، در سال ۱۳۹۵، به پاس تلاشها و دستاوردهای باغچهبان، جایزهای به نام «جبار باغچهبان، همزاد سیمرغ» راهاندازی کرد.
آثار جبار باغچهبان
برنامه کار آموزگار – ۱۳۰۲
الفبای آسان – ۱۳۰۳
الفبای دستی مخصوص ناشنوایان – ۱۳۰۳
خانم خزوک – ۱۳۰۷
زندگی کودکان – ۱۳۰۸
گرگ و چوپان – ۱۳۰۸
پیر و ترب – ۱۳۱۱
بازیچه دانش – ۱۳۱۱
دستور تعلیم الفبا – ۱۳۱۴
علم آموزش برای دانشسراها – ۱۳۲۰
بادکنک – ۱۳۲۴
الفبای خودآموز برای سالمندان – ۱۳۲۶
پروانهنین کتابی – ۱۳۲۶
الفبا – ۱۳۲۷
اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا – ۱۳۲۷
الفبای گویا – ۱۳۲۹
برنامهٔ یکساله – ۱۳۲۹
کتاب اول ابتدایی – ۱۳۳۰
حساب – ۱۳۳۴
کتاب اول ابتدایی – ۱۳۳۵
آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی – ۱۳۳۶
درخت مروارید – ۱۳۳۷
خیام آذری – ۱۳۳۷
رباعیات باغچهبان – ۱۳۳۷
روش آموزش کر و لالها – ۱۳۴۳
من هم در دنیا آرزو دارم – ۱۳۴۵
بابا برفی – ۱۳۴۶
عروسان کوه – ۱۳۴۷
زندگینامهٔ باغچهبان به قلم خودش – ۱۳۵۶
شب به سر رسید – ۱۳۷۳
کبوتر من – ۱۳۷۳
نظرات 0 در انتظار بررسی 1 تایید شده