مهدی آذریزدی؛ پدر خوب قصههای خوب، برای بچههای خوب
روز بیستوهفتم اسفندماه سال هزاروسیصد، یک نفر به جمعیت محلهی کوچک خرمشاه یزد اضافه شد؛ پسری به نام مهدی آذریزدی. کودکی مهدی آذریزدی با کشاورزی پیوند خورده بود؛ هرگز پایش به مدرسه و کلاس درس نرسید و دنیایش از کتابها و داستانها خالی بود. آذریزدی از پدرش الفبا را آموخت و قرآن را از مادربزرگش. دو سال در مدرسهی طلبگی، عربی خواند و بیست سال اول زندگیاش با کشاورزی و بنایی گذشت؛ هنوز قصه شروع نشده بود.
کنج کارگاه جوراببافی و تولد یک نویسنده
همهچیز از یک کارگاه جوراببافی شروع شد؛ کارگاهی که اسم یکی از کارگرهایش مهدی آذریزدی بود. از روزی که صاحب کارگاه تصمیم گرفت دومین کتابفروشی شهر یزد را تاسیس کند و مهدی آذریزدی را برای کار در کتابفروشی انتخاب کرد؛ انتخابی که شروع تولد یک نویسندهی بزرگ و خاطرهساز هزاران نفر شد. کار در کتابفروشی، داستان زندگی آذریزدی را طور دیگری نوشت؛ او با کتابها آشنا شد و کلمهها را بلعید و خودش را بین آنها پیدا کرد. دوستیای که هرروز عمیقتر میشد و در نهایت قلم را در دستهای آذریزدی گذاشت و او را به نوشتن واداشت و از یزد، به تهران فرستاد. او چند سال در چند چاپخانه، انتشارات و روزنامه، به غلطگیری حروفچینی مشغول بود و هنوز قصه شروع نشده بود.
وقتی اولین داستان نوشته شد
قصه از ۳۵ سالگی آذریزدی شروع شد؛ کار در یک چاپخانه در تهران، ایدهی اولین داستان او را رقم زد. داستانی که شاید خود نویسندهاش هم، گمان نمیکرد یک روز به تکتک خانههای ایران سرک بکشد و با تمام بچهها و بزرگسالها طرح دوستی بریزد. آذریزدی در چاپخانه با کتابی از انوار سهیلی آشنا شد و فکر کرد کاش میشد کتاب را به زبان سادهتری نوشت؛ بالاخره تصمیم گرفت این کتاب را برای بچهها بازنویسی کند و این تصمیم، «قصههای خوب برای بچههای خوب» را به دنیا آورد. اتاق کوچک دوسهمتری زیرشیروانی، هر شب شاهد نوشتهشدن و قدکشیدن جلد اول یکی از ماندگارترین آثار تاریخ ادبیات کودک ایران بود؛ شاهد ترسهای نویسنده از عکسالعمل دیگران.
دست رد ناشرها به سینهی «قصههای خوب برای بچههای خوب»
کسی حاضر به چاپ اثر نویسندهای گمنام نبود. آذریزدی هر روز دست کتابش را میگرفت و سراغ ناشرها میرفت و به درهای بسته میخورد. سرانجام تصمیم گرفت شانسش را در انتشارات امیرکبیر هم امتحان کند و بالاخره «قصههای خوب برای بچههای خوب» چاپ شد و به کتابفروشیها رسید. جلدهای بعدی هم بهسرعت به دنیا آمدند و داستانهای کهن مانند کلیلهدمنه و مرزباننامه با قلم آذریزدی به دنیای کودکان راه یافتند.
از اتاق زیرشیروانی تا جایزهی یونسکو
«قصههای خوب برای بچههای خوب» از اتاق زیرشیروانی بیرون آمد و بعد از سرزدن به خانههای ایرانی، سال ۱۳۴۲ به یونسکو رسید و سال ۱۳۴۵، جایزهی کتاب سلطنتی سال را دریافت کرد. این کتاب به کشورهای دیگر هم سفر کرد و به زبانهای اسپانیایی، چینی، ارمنی و روسی ترجمه شد؛ شصتوچهار بار به چاپ رسید و دستمایهی ساخت انیمیشنی به همین نام نیز شد.
کمتر کتابی در تاریخ ادبیات کودک ایران، به چنین اقبال درخشانی دست یافته است؛ کتابی که زمان را شکست داده و سالها پس از مرگ نویسندهاش، هنوز زنده، محبوب و خواندنی است.
جان بخشیدن به ادبیات کلاسیک
آنچه آذریزدی را تبدیل به نویسندهای نوآور، خلاق و فراموشنشدنی کرد، جان بخشیدن به ادبیات کلاسیک و کشاندن آن به دنیای کودکان بود؛ او داستانهای ارزشمند کهن را برای کودکان بازنویسی کرد و پلی بین نسل جدید و ادبیات کهن ساخت. قصههای کلیله و دمنه، قابوسنامه، مرزباننامه، سندبادنامه، قصههای مثنوی و گلستان، از آثاری هستند که با قلم آذریزدی پا به ادبیات کودک گذاشتند و جانی دوباره گرفتند. او از نخستین کسانی بود که از داستانهای ارزشمند ادبیات کلاسیک، برای نوشتن داستان کودک بهره گرفت.
در سالهایی که ادبیات کودک مهجور و ناشناخته بود، آقای نویسنده با قلم ساده و روانش، قصهها را به دنیای کودکان ایران هدیه داد.
آذریزدی در نگاه دیگران
ردّپای آذریزدی در خاطرات چند نسل، همه را به تحسین واداشت. تلاش او برای احیای ادبیات فراموششده در ذهن کودکان، نادیدهگرفتهشدنی نبود. محمدعلی اسلامی ندوشن، یکی از نویسندگان مطرح، درمورد او میگوید: «چند نسل جدید با قصههایی که آذریزدی از میان کتابهای قدیمی بیرون آورد، زندگی کردند. در واقع، بازنویسی آذریزدی از قصههایی که از متون کهن استخراج میکرد، برای نسلهای جدید ما بسیار آموزنده و اثربخش بود. کاری که آذریزدی در این سالها انجام داد، کاری بسیار مفید بود که کمتر شخصی به این موضوع پرداخت و او جزو نخستین افرادی است که به بازنویسی متون کهن برای کودکان توجه کرد.»
مصطفی رحماندوست، شاعر ادبیات کودک هم درمورد مهدی آذریزدی گفته است: «آذریزدی در دوران خود، بازنویسی متون کهن را آغاز کرد. وی شاید در زمان معاصر، جزو نخستین افرادی بود که به بازنویسی قصههای کهن پرداخت. ازاینرو، «قصههای خوب برای بچههای خوب» با هدف مشخص و نثر خوب، بازنویسی شده و خواننده میتواند آن را بهراحتی بخواند. کمترین کمک آذریزدی به بچهها این بود که در دورهای که همه فکر میکردند متون کهن غیرقابلدستیابی است، آنها را عمومی کرد.»
مردی که برای قصهها پدری میکرد
آذریزدی در طول زندگی هشتادوهشتسالهاش، هرگز ازدواج نکرد؛ او بارها گفته بود داستانها، فرزندانش هستند. داستانها را مینوشت و به خانهی بچهها میفرستاد تا برایشان لحظههای خوبی بسازد؛ کلمهها را به فرزندی قبول کرده بود.
آثار برجایمانده از پدر قصهها
آذریزدی یکی از پرکارترین نویسندههای ایرانی بهشمار میرود و قصههای زیادی برای بچهها و بزرگسالهای ایرانی به یادگار گذاشت. قصههایی که همگی در عین خوشخوان بودن، ردّپایی از ادبیات غنی ایرانی داشتند. مجموعهی «قصههای خوب برای بچههای خوب» شامل قصههای روان از کتابهای بزرگ، مجموعهی «قصههای تازه از کتابهای کهن»، گربهی ناقلا، خالهگوهر، قصههای پیامبران، شعرهای قند و عسل، خودآموز عکاسی برای همه و… از فرزندان بهجاماندهی آذریزدی هستند.
کتابها، معشوق ابدی آقای نویسنده
آذریزدی در تمام دوران کودکیاش، جز کتابهای مذهبی کتابی نداشت. در هشتسالگی، گلستان را در دست یکی از همسالانش دید و از پدرش خواست برایش بخرد؛ ولی پدر مخالفت کرد. بعدها کتابها بهترین دوست و بزرگترین سرمایهاش شدند. بیشتر درآمدش صرف خرید کتاب میشد و هیچ فرصتی را برای خواندن و معاشرت با کلمات از دست نمیداد. او بارها گفته بود کتابها تنها لذت زندگیاش هستند و تنها هراسش، تعداد کتابهای نخوانده است؛ کتابهایی که مرگ فرصت خواندنشان را میگیرد.
دوران کودکی مهدی آذریزدی، در سایهی فقر گذشت؛ سایهای که تا آخر عمر دست از سر او برنداشت. هرگز کار دولتی نداشت و در زندگیاش همیشه ردّپای فقر دیده میشد. چندین بار کتابخانهاش را فروخت و بعدها دوباره شروع به خریدن کتابها کرد.
آقای نویسنده در مصاحبهای اعلام کرد از بین بچههای پرشمارش، چهارتا را بیشتر از بقیه دوست دارد و از تولدشان خوشحالتر است:
«شعر قند و عسل» که از دردهای زندگی حرف میزند؛ «بچهی آدم» که جزو قصههای کهن است؛ «خاله گوهر» و داستان بهچاپنرسیدهی «گربهی تنبل».
هجده تیر ۱۳۸۸؛ یک وداع، یک شروع
از روز هجدهم تیر سال ۱۳۸۸، آقای نویسنده از قصهگفتن بازماند و از دنیا رفت و کلمههایش را هم برد؛ با این حال، مرگ چندان راهی به زندگیاش نداشت. ساختن و تعریفکردن چندین قصهی ماندگار برای چندین نسل، آذریزدی را از مرگ جدا میکرد. هجدهم تیر به یاد آذریزدی و به پاسداشت تمام قصههایی که شبها در گوش بچهها خوانده میشدند، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان ایران نامگذاری شد.
نظرات 0 در انتظار بررسی 1 تایید شده