منوچهر احترامی ، نویسنده کودکی که دیر معروف شد

شاگرد اولی با نمره اخلاق سه

فرزند اول خانواده بود و یک خواهر و برادر کوچکتر داشت که بعدها در حقشان پدری نیز کرد. شیطان بود و درسخوان و با وجود شاگرد اول بودن نمره اخلاق چهارم دبستانش سه شد. در سال ۱۳۳۳ به دبیرستان اقبال رفت و سیکل اولش را گرفت و سیکل دوم را در همانجا ثبت نام کرد اما او را به دبیرستان مروی منتقل کردند. خودش می گوید در ابتدا در رشته ریاضی درس میخوانده اما به قدری شیطان بوده که بیرونش کرده‌اند و هیچ مدرسه دیگری که آوازه منوچهر احترامی را شنیده بودند ثبت نامش نمی‌کردند و به ناچار به مدرسه مروی رفته است. پس از مروی به دبیرستان دارالفنون رفت و دبیران و همشاگردی‌ها در مدرسه مروی و در مدرسه دارالفنون تاثیر به سزایی در رشد ذوق ادبی او داشتند. منوچهر از هوش سرشاری برخوردار بود و قبول شدن در رشته حقوق دانشگاه تهران در همان سال اول و بدون کوچکترین زحمتی نشان دهنده آن است.

همکاری با سعدی از سنین کودکی

هشت سالش بود که هدیه‌ای از یکی از نزدیکانش گرفت که زندگی‌اش را شکل داد، یک دیوان غزلیات سعدی. از همان جا بود که منوچهر احترامی تصمیم گرفت شاعر شود و اولین شعرش را نیز با اقتباس از سعدی سرود.

” اول دفتر به نام ایزد پاک
صانع پروردگار حی تواناک”
که به تقلید از این بیت سعدی بود.
“اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا”

از آن پس شروع به سرودن و نوشتن کرد. کارهایش اگر چه پر اشکال بودند اما به سرعت بهتر و بهتر شدند.

توفیق همکاری با توفیق

در سال ۱۳۳۷ بود که یک کار فکاهی برای مجله توفیق که توسط سه برادر حسن، حسین و عباس توفیق اداره می‌شد فرستاد و به واسطه همین کارش به توفیق دعوت شد. در همان سال بود که منوچهر ۱۷ ساله عضو تحریریه توفیق شد. اما او که پدرش را به تازگی از دست داده بود و بار خرج خانواده و نگهداری از خواهر برادرش بر دوشش بود نمی‌توانست به خوبی بر روی نوشتن تمرکز کند. منوچهر در آن زمان در یک اهنگری کار می‌کرد و به ساخت در و پنجره مشغول بود. دیپلمش را که گرفت به توصیه برادران توفیق دست از آهنگری کشید و تمام وقت در مجله توفیق به عنوان وردست سردبیر مشغول شد. از همانجا بود که به موازات طنزنویسی بر روی فولکلور و ادبیات کودک نیز کار کرد. خودش کارهایش را جز ادبیات شفاهی می‌داند. ادبیاتی که تم خاصی دارد و می توان با توجه به بیت اول بیت های بعدی را تا حدودی حدس زد و همین باعث گیرا بودن و در یاد ماندن آن می‌شود.

حسن یک حسن دو حسن دنده به دنده

در مصاحبه‌ای می‌گوید که این اشعار مثل اشعاری چون عمو سبزی فروش می‌مانند و بچه‌ها می‌توانند ان را در کوچه و خانه برای یکدیگر بخوانند و جاهای خالی‌اش را با چیزی که دوست دارند پر کنند. معروفترین آن‌ها که شعر حسن یک، حسن دو است که شعر خاصی ندارد و می توان در هر مصرع به حسن صفت خاصی داد. خودش به منظور پر کردن جای خالی این شعر می‌گوید: “حسن یک، حسن ارباب و مالک، حسن دو، حسن حرف منو بشنو، حسن …”

گفتن این اشعار شفاهی را از سال ۱۳۳۸ شروع کرد اما به طور جدی و کتبی ادبیات کودک را در سال ۱۳۶۱ دنبال کرد و کتاب‌های معروف حسنی را نوشت. کتاب‌هایی که عناوین زیادی دارند و اما همه آن‌ها را با نام کتاب‌های حسنی می شناسند حتی اگر اصلا حسنی در کتاب وجود نداشته باشد. کتاب حسنی که در ده شلمرود تک و تنها بوده و به خاطر حمام نرفتن هیچکس با او صحبت نمی‌کرده است، داستانی سرراست و جذاب دارد و شعار زده نیست. خودش می‌گوید که چون با بچه‌ها زیاد سر و کله زده و می‌داند بچه‌ها عاشق حیوانات هستند به همین دلیل در کتاب‌هایش از آن‌ها برای پیشبرد قصه کمک می‌گیرد و به آن‌ها شخصیتی انسانی می‌دهد. او اعتقاد دارد حتی در کتاب‌های بزرگسال نیز چنین است و اگر رستم با اژدهای هشتاد متری وارد صحبت نشود از جذابیت شاهنامه کم خواهد شد.

از ۹ ماه تا ۹۹ سال

کتاب‌های منوچهر احترامی برای تمام سنین است. سفرهای فلفلی و مرغش که دور ایران را می‌گردند هم برای کودکان جذاب است و هم مردی سن و سال دار را سرگرم می‌کند. خود منوچهر احترامی خاطره ای می گوید که نشان دهنده همین موضوع است. این خاطره مربوط به زمانی است که به نمایشگاه کتاب رفته بوده و در آنجا با مردی ۲۷ ساله برخورد می‌کند که بچه نداشته و به دنبال کتاب حسنی نگو یه دسته گل می‌گشته است. این جوان در جواب منوچهر احترامی می‌گوید که کتاب را برای پدرش می‌خواهد، پدری که وقتی او کودک بوده کتاب حسنی را برای او خوانده و حالا در ایام پیری دوست دارد بار دیگر آن کتاب را بخواند.

حسنی دستخوش تحریف

دو کتاب “حسنی نگو یه دسته گل” و “حسنی ما یه بره داشت” با وجود پر طرفدار بودن و تیراژ میلیونی از دیدگاه رسمی مطرود به حساب می‌آمد و برخی افراد در حوزه ادبیات کودک اعتقاد داشتند که محتوا نداشته و قابل خواندن نیست. اما بعد از گذشت سال‌ها و همه گیر شدن کتاب در بین کودکان و بزرگسالان، اکنون کتاب حسنی اصلی در بین صدها کتاب فرعی که تنها وام‌دار حسنی اصلی هستند گم شده است. کتاب‌های حسنی و سایر کتاب‌های منوچهر احترامی با اندکی دست کاری و یا با اقتباس از تم اصلی بارها و بارها با نام‌های دیگر منتشر و تجدید چاپ شده است. منوچهر احترامی در زمان حیاتش از اینکه کتاب حسنی عزیزش تبدیل به کتابی بازاری و سوپر مارکتی شده غصه‌دار بود و اعتقاد داشت حسنی دو عنوان بیشتر نیست و او نمی‌داند این همه عناوین حسنی از کجا آمده است.

حسنی و دوستانش

منوجهر احترامی با حسنی معروف شد اما او بیش از ۵۰ عنوان کتاب برای کودکان تالیف کرده است که اشعار تمام آن‌ها به زیبایی حسنی است. کتاب‌هایی چون “دزده و مرغ فلفلی”، “خروس نگو یه ساعت”، ” فیل اومد آب بخوره” و داستان معروف “مهمان های ناخوانده” نیز اثر منوچهر احترامی هستند. از کتاب “مهمان‌های ناخوانده” تاکنون اقتباس های زیادی چه به صورت سینمایی و تلویزیونی و چه به صورت رادیویی و یا نمایشی صورت گرفته است. معروف‌ترین آن‌ها فیلم عروسکی “مهمان ناخوانده” اثر مرضیه برومند است.

حسادت گل آقا به م. پسرخاله

منوچهر احترامی با نام های مستعار “الف اینکاره” و “میم. پسرخاله” تنها در مجله توفیق نمی‌نوشت. او از سال ۱۳۶۹ یعنی زمانی که مجله گل آقا نوپا بود و به تازگی توسط کیومرث صابری فومنی تاسیس شده بود، در نشریه گل آقا می‌نوشت و تا ۱۸ سال بعد یعنی زمان مرگش به گل آقا وفادار ماند. از آثار به یادماندنی منوچهر احترامی می‌توان به “جامع الحکایات” و “پیر ما گفت..” اشاره کرد. قلم و طنز منوچهر احترامی همیشه باعث رشد و حسد کیومرث صابری بوده است. منوچهر احترامی در مجلات بسیاری قلم می‌زد که شاید معروف ترین آن‌ها پس از گل آقا مجله طنز آهنگری باشد.

بخاطر خواهر زاده‌اش پورنگ

منوچهر احترامی هرگز ازدواج نکرد و بچه‌ای نداشت اما خواهر زاده اش پورنگ عامل اصلی خلق آثار بیاد ماندنی‌اش برای کودکان شد. تا جایی که حتی او اولین آثارش را با نام مستعار “پورنگ” منتشر می‌کرد. پورنگ فیروزفر خواهرزاده منوچهر احترامی که در حال حاضر در خارج از کشور به سر می‌برد قصد دارد منزل دایی‌اش را تبدیل به “خانه احترامی” کند. جایی برای مخاطبان منوچهر احترامی که بتوانند شلمرود کوچک این حسنی تنها را ببینند.

الف اینکاره، میم ورزشکاره

منوچهر احترامی تک بعدی نبود. خودش را در خانه حبس نمی‌کرد تا بنویسد و همانقدر که عاشق نوشتن بود عاشق کارهای فنی و از همه مهمتر عاشق ورزش بود. مثل اکثر نویسندگان معروف علاقه به پیاده روی داشت و تا آخرین روزهای عمرش این عادتش را کنار نگذاشت. همیشه جمعه ها قبل از طلوع آفتاب با دوستانش برای ورزش دور هم جمع می‌شدند، عادتی که از نوجوانی آغاز شد و هرگز کنار گذاشته نشد. عاشق تعمیر و سر و کله زدن با وسایل بود و دوست داشت برای خودش و دیگران ابزار آلات ابتدایی بسازد.

صبح جمعه با میم پسرخاله

بعد از گرفتن لیسانس حقوق و رفتن به سربازی به استخدام مرکز آمار در آمد. سال‌های نخست خدمتش در این اداره را با شوق زیادی در یزد گذراند و اوقات فراغتش را به یاد گیری زبان فرانسه و عربی اختصاص داد. هر چه بیشتر  به مطالعه ادبیات جهان پرداخت و با فرهنگ‌های مختلف و اصیل ایرانی از جمله زرتشتی آشنا شد. سپس به تهران بازگشت. در این بین روزنامه توفیق، توقیف شده بود و به همین دلیل احترامی عمده فعالیتش را بر روی رادیو متمرکز کرد. او نویسنده ایتم‌های مشهور طنز رادیو از جمله “صبح جمعه با رادیو” بود و همچنین نمایشنامه‌های به یاد ماندنی برای رادیو نوشت. البته در این دوران نیز ارتباطش با مطبوعات را قطع نکرد و همچنان در مجلات مختلف می‌نوشت تا با گل آقا آشنا شد.

آموزگاری طناز با اخلاقی پسرخاله‌وار

بعد از نوشتن در گل آقا به تدریس نیز روی آورد. آزادگی و مناعت طبعش در آموزش او را به شخصیتی تبدیل می‌کرد که نمی‌شد از او نیاموخت. آموزگاری خاص و طناز بود و شاگردان زیادی را تربیت کرد. منوچهر احترامی کتاب مستقلی برای آموزش نداشت و تنها کتاب‌هایی که از او در بازار موجود است حاصل گردآوری اشعار و مقالات و مصاحبه‌های او در چند نشریه است. منوچهر احترامی به راستی عاشق نوشتن بود، بارها شده بود بخاطر مقاله‌ای که حتی بخاطرش دستمزدی دریافت نمی‌کرد کتابی را مطالعه کرده بود و این کار را بدون هیچ گونه اعتراضی انجام داده بود. در اواخر عمر مادرش به پرستاری از او مشغول شد. مادرش بعد از مرگ برادر کوچکتر منوچهر، محمد رضا حال خوشی نداشت و منوچهر که ازدواج نکرده بود برای مراقبت تمام وقت از او به خانه مادری‌اش کوچ کرد و تا روزهای آخر به خوبی از او نگهداری کرد.

منوچهر احترامی همیشه مورد احترام بود و هست، ممکن نیست کسی اسم حسنی و داستان ده شلمرود را نشنیده باشد. این داستان گویی جز داستان‌های اسطوره‌ای ایران به حساب بیاید نسل به نسل با اولین لالایی‌ها و قصه‌های شبانه به کودکان منتقل می‌شود و در یادها ماندگار است. منوچهر احترامی در بیست و دوم بهمن سال ۱۳۸۷ درگذشت.

 

کتابشناسی منوچهر احترامی

مثل کنه چسبیدن

کی بود رفت زیر میز؟

گربه من نازنازیه همه ش به فکر بازیه

فیل اومد آب بخوره

ده تا جوجه رفتن تو کوچه

حسنی ما یه بره داشت

موش دم بریده

گردن کلفتی

ده تا جوجه رفتن تو کوچه

خروس نگو یک ساعت

موش موشی

حسنی نگو یه دسته گل

دزده و مرغ فلفلی

حسنی باباش یه باغ داره

مهمانهای ناخوانده

حسنی و گرگ ناقلا

حسن کچل و سه بزغاله

عروسی خاله سوسکه و آقا موشه

بچه ها، من هم بازی

خرس و کوزه عسل

کرم ابریشم

دویدم و دویدم

سلیمان بابا سلیمان

نظرات 0 در انتظار بررسی 0 تایید شده

آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد ماند.